.
Psychosaurus خود را معرفی می کند: من فکر می کنم شاعرانه و قربانی بیو فانتزی نشدم. این شلوارهای فرازمینی به طور غیرقانونی از فضا در تاریکی سفر می کنند و با تنه های بلند خود تخیل خواب آوران را از مغز خود بیرون می کشند. من تمایلی به استفاده از کلماتی که دیگران قبلاً در دهان خود داشته اند ، ندارم. من آن را غیر بهداشتی می دانم. به همین دلیل است که من اغلب کلمات جدید را اختراع می کنم ، و این مشکل را ایجاد می کند که دیگر کسی مرا نفهمد. در نتیجه ، من مجبورم از کلماتی استفاده کنم که زبان آلمانی فقط به طور نامشخص شکل گرفته است. زبان می تواند صحبت کند زیرا تصاویر کلی وجود را در خود جای می دهد. زبان عمدتاً به معنای دادن خانه به تصاویر جهان است. این غم انگیز است که وقتی فرد کلمات زبان را دنبال می کند و سپس آنها را به فکر می برد.تفکر واقعی به طور فعال زبان را شکل می دهد. زبان من روانكاو است ، و مركز آن است. جهان واقعاً به عنوان جهانی در زبان زندگی می کند ، زیرا صحبت کردن به معنای: ایجاد جهان است. در آغاز کلمه بود!
یک مکالمه مول: بگو روانگردان ، این کتاب چیست در حقیقت؟ روانگردان: در این کتاب زبان خودش صحبت می کند و در آنجا زبان در مورد همه چیز صحبت می کند ، این کتاب دارای هر موضوعی است. اردک: بگذارید یک سؤال شخصی داشته باشیم: تفاوت بین چیست روانگردان و کارستن؟ روانی: من نمی خواهم در مورد آن صحبت کنم ، موضوع سنگین است من کاملاً اردک: بهبود یافته ، عزیزم! خال: بدیهی است که این کتاب یکی است ترجمه خودکار! روانی: اینگونه است. این مسئله عجیب و غریب بی حد و حصر را افزایش می دهد. این زبان بیش از هزار کلمه می گوید. Kichermaus: اگر من می خواهم برای کارستن بنویسم ، او نیز هست آنلاین یا چیزی؟ Psychosaurus: در حال حاضر آدرس ایمیل را در اختیار دارد carsten-stemm@web.de و او همچنین آنلاین خود را دارد. گرگ: با توجه به اعتراضات de această carte! Giggle: من کلمه ای را نمی فهمم ، حتی ایستگاه قطار. رابه: لازم نیست همه چیز را بفهمید. بعضی اوقات برای دور شدن کافی است اجازه دهید کلمات شما را از طریق غیر منطقی حمل کنند.
Detlef double doid Detlef Doppeldoid با هر دو نیمه مغز نمی تواند درست فکر کند. Detlef فکر می کند سریعتر از نور ، که منجر به تورم فضا-زمان در logosphere او می شود. سپس او را به راست با چپ ، داخل با خارج ، و ناخالص با تور عوض می کند. او نمی داند شما وارد یک اتاق می شوید یا از آن خارج می شوید. در مورد Detlef Doppeldoid بد است: روز دیگر او فکر می کرد که مردم هستند. Detlef همچنین نمی تواند تفاوت آلبرت انیشتین و کنراد آدنائور را به خاطر بیاورد. دیتلف از خود می پرسد: آیا "یکسان" و "یکسان" یکسان نیستند؟ بعضی اوقات آقای دوپلدوید نیز خطاهای غلط املایی را انجام می دهد. اگر کاملاً گیج باشد ، دیتلف حتی آینده را به یاد می آورد.
دتلف می گوید: "" هر وقت من دیگر نمی دانم کی هستم ، به شناسنامه خود نگاه می کنم: شماره خود را در آنجا دارم. یک عدد ، همه به خودم ، فقط برای من. بی نظیر و غیرقابل تصور. دولت من را دوست دارد. اما آیا این به من در هر جایی می رسد؟ چه کسی پشت نام Detlef Doppeldoid قرار دارد؟ و چنین کارت پلاستیکی کوچک چه چیزی را اثبات می کند؟ کارتهای پلاستیکی به راحتی جعل می شوند. امروز می توانید هر چیزی را جعلی کنید. شما حتی می توانید یک هویت را جعل کنید. من بسیار شکوفه می شوم. ''
صحبت کردن اسم حیوان دست اموز خرگوش که می تواند صحبت کند ، خرگوش صحبت می شود. اسم حیوان دست اموز صحبت می کند در حالی که صحبت می کند و صحبت می کند در حالی که دلخوش می شود. ریشه های کلمه برای او ناشناخته است. در حال حاضر او در حال مصرف عشق است. عشق فقط یک کلمه برای او است ، ماتم کردن ، ماتم کردن. می توان عشق را بدون خوردن غذا خورد ، یعنی عقل صحبت کردن خرگوش ها.
اردک وجود دارد! این زیست شناس به پرهای اردکها علاقه مند است ، هستی شناس به وجود اردک ها علاقه مند است. چه کسی اردک ها را می دهد؟ پاسخ: "آن". "این" و دادن موجودی فراوان است. یک سوال دیگر می تواند به این سؤال پاسخ دهد: تکامل به اردک می دهد ، تخم مرغ اردک می دهد ، جنس اردک به اردک می دهد ، خدا اردک می دهد. هوا بارانی است. در واقع باید گفت: ابر باران می بارد. حتی خدا به این "آن" نیز بستگی ندارد ، زیرا می گوید: خدا وجود دارد. این به نوبه خود به معنی است: "آن" از خدا بزرگتر است. نتیجه گیری دیگر چنین خواهد بود: "این" خدای واقعی است که خدا می دهد. اردک وجود دارد. شما نمی گویید: اردک طول می کشد. دادن نعمت تر از دریافت است. دادن احتمالاً دریافتی نیز هستی شناختی است. آن'آنقدر مبهم است که دیگر نمی توانید مه آن را ببینید. نتیجه: شما حتی به این فکر نمی کنید که اردک ها واقعاً از کجا آمده اند. "آن" فریبنده است. وانمود می کند که می داند. وقتی دیگر نمی دانیم که ابر باران می بارد ، "باران" باران می بارد. منفی همچنین به "آن" می دهد: "" چیزی به نام Elwetritsche وجود ندارد! "" چه کسی می تواند این "این" باشد که قادر به دادن این اردکهای غیربزرگ باشد؟هیچ چیز به نام الوویتریش وجود ندارد! '' چه کسی می تواند این "این" باشد که قادر به دادن این اردک های غیرمجاز است؟هیچ چیز به نام الوویتریش وجود ندارد! '' چه کسی می تواند این "این" باشد که قادر به دادن این اردک های غیرمجاز است؟
گلدمارى و پكمارى روزگاری یک سخنران انگیزشی وجود داشت که دو دختر داشت که هر دو ماری نام داشتند. یکی زحمت کش بود و دیگری تنبل. روزی سختکوشی به چاهی آمد که گفت:
'' بدون آب آشامیدنی! ''
زن تشنه فکر کرد: "فقط به دلایل قانونی وجود دارد". دختر آب را نوشید و به طور تصادفی به درون چاه افتاد و بدین ترتیب هوشیاری خود را از دست داد. در برخی از نقطه او دوباره در منطقه کاملاً ناشناخته از خواب بیدار شد. پیرزنی در پنجره خانه ای که نیاز به نوسازی داشت ایستاد و بالش را تکان داد. فرو هول ، این اسم مستاجر بود ، به دختر گفت: `` مشاغل ارشد شایسته ای مثل شما امروز نادر هستند ، کار زیادی برای من وجود دارد. "و از آنجا که زن زحمتکش آنقدر اشتیاق به کار داشت ، کارهای خانه را برای Frau Holle انجام داد. پس از مدتی ، این دختر خانه دار شد و ابراز تمایل به بازگشت به خانه. فرو هول این درخواست را به او اعطا کرد. پیرزن دختر را به سمت دروازه ای سوق داد كه قرار بود از آنجا عبور كند. در حالی که زن زحمتکش از کنار دروازه می گذشت ، آن را از بالا با زمین آلوده به دیوکسین باران می داد که دیگر از پوست او بیرون نمی آمد. دختر گفت: '' گاوزبان لعنتی! انتقام تلخ از سرنوشت خواهم گرفت. من در حال تحصیل ریاضیات هستم و دکترای خود را در مورد تئوری های پارادوکس انجام می دهم. هنگامی که مادر دختر خود را دید که با زمین لکه دار شده است ، فرزند خود را پاچماری نامگذاری کرد. به دلایل تعادل اجتماعی ، مادر اکنون دختر تنبل خود را نیز به چاه فرستاده است. تقریباً همین اتفاق افتاد. تنها ، به جای رفتن به خانه فرای هول ، دختر دوم وی به خانه دیگری آمد که در آنجا یک فروند هل زندگی می کرد. بعد از ده دقیقه کار ، رشته کار دختر تنبل به طور چشمگیری کاهش یافت. خانم هل گفت ، `` در سن شما ، من نیز بسیار تنبل بودم. من حتی دیپلم دبیرستان هم ندارم. اکنون وارد یک Ch ateau Mouton-Rothschild 1945 هستیم که داماد من خودش را به سرقت برد. خوشبختانه ، تمام انبار پر از آن است. "" پس از یک هفته طولانی مشروب در نوشیدن ، تنبلی همچنین خانه دار شد و می خواست خانه را ترک کند. Frau Hölle آنها را به همان دروازه ای که Pechmarie از آن عبور کرده بود ، هدایت می کرد. وقتی دختر تنبل از کنار دروازه عبور کرد ، روی او طلایی بارید. حالا دختر خیلی با ارزش تر بود چون طلا را هم نمی توان حذف کرد. وقتی به خانه آمد ، مادرش او را گلدماری خواند. مادر با عصبانیت شدید نسبت به بی عدالتی های زندگی ، کلیسا را ترک کرد و به یک داوری سکولار رفت. Pechmarie بعداً با اسکارهای دیوکسین روی صورتش ، اولین استاد منطق شد. زندگی آنها کاملاً زحمت کشید. گلدمارى اما تا آخر عمر خوشحال و خوشحال بود. > پایان مبارک
پنیر گوسفند چوپان: به من بگو چه کتابی را زیر بغل خود حمل می کنید؟ ولفگانگ: یکی از گوسفندان شما برای تولد من کتاب را به من داد. عنوان آن این است: پنیر گوسفند را خودتان درست کنید! چوپان: این شوخی است؟ ولفگانگ: شوخی ها نباید با آن دست و پنجه نرم کنند. من هیچ وقت شوخی نکردم هرکسی که شوخی کند به معنای بی پروا بودن به معنای تجارت است. من هیچ وقت شوخی نکردم. و اگر کسی بخندد ، من آن الاغ را در دهان مشت می کنم. گوسفند: اگر من دخالت می کنم ببخشید اما من از نظر ژنتیکی اصلاح شده ام تا بتوانم صحبت کنم. آیا به زودی مالیات جدید بر روی پنیر گوسفند وجود دارد؟ گوسفند دیگر: من نیز یک محصول ژنتیکی خالق هستم و به شما می گویم: آقایان مانند زنان هستند ، تنها راه دیگر. ولفگانگ: من همیشه فکر می کردم که این طور دیگری است! چوپان: من همیشه از چنین گفتگوهای پیچیده سرگیجه می گیرم. .. آه ، نگاه کن چه کسی می آید! او آهسته است! ولفگانگ: پس از آن فقط می تواند یک مقایسه باشد! چوپان: چرا اینطور است؟ ولفگانگ: از آنجا که همیشه یک نفر می گوید: هر مقایسه چنگ است! گوسفند پاره شده: معنی همیشه مبهم است. بنابراین گوینده به سرعت در سخنرانی خود قول می دهد. آلمانی دوتایی ، Lapsus Freudianikus است که در ارائه خود بسیار روان است. ولفگانگ: این چه گوینده ای است؟ چوپان: گوسفند مطالعه کرده است. روانشناسی یا چیزی. (مرد آهسته اکنون به گروه بحث رسیده است.) لیمپینگ: آنها بعد از من هستند. تجارت من به سرقت رفته است پلوتونیوم نیروگاههای هسته ای روسیه منفجر شده است! چوپان: کاری نکن ، اتو! گوسفند: می توانید پلوتونیوم بخورید؟ چوپان: همه گوسفندان مطالعه نکرده اند! همه گوسفندان با هم: Mhhhhh! اتو: من فقط یک راه را دارم: خودکشی! ولفگانگ: من می توانم یک روش جایگزین داشته باشم. جادوگر خوبی در سیرک می شناسم. او از آلرژی رنج می برد ، اما از نظر فنی خوب است. اتو: این جادوگر کیست؟ ولفگانگ: او هر چیزی است که فکر می کنید او است ، زیرا او چیزهای زیادی دارد سیارات در خانه هفتم از جمله پلوتو. اتو: من به طالع بینی اعتقاد ندارم! ولفگانگ: اما ستاره ها به شما اعتقاد دارند! اتو: خوب ، من می خواهم امتحان کنم ، زیرا من چیزی برای از دست دادن ندارم. به خودم اجازه می دهم که در یک خرگوش مسحور شوم و نام خود را به عقب بنویسم تا کسی مرا نشناسد. چوپان: چیز عالی! حالا این پایان واقعا خوشحال کننده است! در مواقع نیاز ، سیب گلابی می خورد.
قتل میمون: عصر بخیر ، چشمان مورب ، چشمان مورب دارید. چشمان مبهم: و شما میمون هستید ، میمون. میمون: من اینجا چوب دینامیت دارم. چه کسی ما این الاغ را چسبیده ایم؟ چشمان نابجا: البته من! در TNT ، من نمی گویم نه! شما میمون نبوغ ، جایزه نوبل را به دست آورده اید! (میمون دینامیت را به سمت الاغ شکاف شانه می زند و فیوز را روشن می کند. بعد از گذشت ثانیه های انتظار از عصب ، یک انفجار خشونت آمیز رخ می دهد: گرد و غبار ، زباله ها و بقایای گوشت محل انفجار را پوشانده است. میمون: عالی! سقوط کرد! برای ما حیوانات هیچ شماره و پاراگراف وجود ندارد. حالا اول یک موز خورده می شود. هاها!
جوجه فولادی روزگاری یک ماشین جیر جیر کوچک وجود داشت که از طریق طبیعت چاق و روان حرکت می کند. چرخ دستی در حال حرکت است ، توسط اسب سوار می شود. وسیله نقلیه ای که امروز دیگر رانندگی نمی کند. هنگامی که وسایل نقلیه با موتور هدایت می شوند ، سبد چرخشی به فولاد تبدیل می شود ، هنگامی که چرخ دستی ها هنوز کشیده می شدند ، گل ها شکوفا می شوند و آب به همراه آن می چرخید. راز زندگی در چرخ آسیاب زندگی می کرد ، در اینجا چرخ در آب می چرخید. اتومبیل تولد دختر فولادی بود. آسمان امتداد دارد ، آسمان امتداد دارد ، هیجان زده است. Stahltussi با یک توپ دفاع به آسمان شلیک می کند. این جنگ جهانی اول است ، تلاشی بیهوده از فولاد برای تبدیل شدن به اسب دوباره. استالبوسی اکنون خودش یک اسب است ، به همین دلیل او یک اسبان اسب پا می پوشد. اسب ها واقعاً ظریف هستند ،همانطور که ظرافت دیگر در عصر فولاد شناخته نمی شود. پلاستیک نیز از جنس استیل است. هر چیزی که توسط اسب کشیده نشود ، فولادی است. از زیبایی زیبایی می گیرید که عروسک مد نیست.
فضای بیشتر چند اتاق یک اتاق است که در داخل بزرگتر از بیرون باشد. به عنوان مثال ، کابینت چندگانه ، مانند یک کمد اتاق خواب معمولی است. اما اگر مجبور شوید در صورت لزوم در کمد مخفی کنید ، متعجب خواهید شد که متوجه می شوید کل کهکشان ها در کمد هستند. و اینها توهم به دلیل کمبود اکسیژن نیست. جهان پر از سوراخ در واقعیت است. و بیشتر و بیشتر وجود دارد
خطر خطر شما را تهدید می کند. این حادثه هنوز رخ نداده است. اما می تواند در آینده اعتصاب کند؛ این یک ریسک است زندگی ناامن است. شما نمی دانید لحظه بعدی زندگی خراب می شود یا خیر. خطر در گوشه و کنار است ، خطر غیرقابل پیش بینی است ، می تواند به کابوس تبدیل شود. غارتگران خطرناک هستند. سرمایه داران هم گذاشتن کابل های برق در وان پر از آب خطرناک است. ازدواج نیز خطرناک است. از طرف دیگر بیمه عمر وعده حمایت می دهد: اگر جان خود را از دست داده باشید ، برای یک شخص جدید بازپرداخت می شوید. اما مراقب تقلب در بیمه باشید: شرکت های بیمه شما را زیاد تقلب می کنند!
فکر اندیشه در سرزمین معنی سرگردان است. راه های تفکر در جنگل دانش اجرا می شود. سرگردان او تفکر را سخت تر می کند و سرانجام با درختان فکرش و برف رویایی او ادغام می شود.
المپوس فرد با تلفن همراه خدایی را در المپوس می بیند: فرد: سلام خدا! از آن زمان خدایان از تلفن همراه استفاده می کنند؟ خدا: بله ، شما فقط سازگار هستید. من همچنین می توانستم از راه دور با همکارانم ارتباط برقرار کنم ، اما ما خدایان می خواهیم ما را برای مردم قابل درک کنند. فرد: خوب ، من آن را نمی گیرم!
سر تخم مرغ ونکرهای مغزی خرگوشهای جمع شدن پنوماتیک هستند. به آنها سر تخم نیز گفته می شود. نورولانتن شما خیلی انعطاف پذیر نیست ، اما بسیار طولانی است. گردوهای برهنه را باید روی سرهای طاس خود بمالید زیرا این مواد حاوی مقدار زیادی چربی مغز هستند. Neurolanten میله های ذهن هستند. Neurolanten همچنین می تواند تنه درختانی باشد که از طریق آنها دیگر نمی توان جنگل را برای همه این درختان دید. اما در حقیقت نورولانتن ها شیشه هایی برای خوردن سوشی معنوی هستند. بعضي از وانكاران مغز را فيلسوفان مي نامند. فلسفه بدون نوشیدن معنوی فکر می کند ، بدون عشق سبک است. در بیابان دانش ، متفکر می تواند بد شوخی کند. کاکت ها هرگز نمی خندند. اندیشه های فلسفه به اندازه پنیر قدیمی سخت است. فیلسوفان در مسیر شفا شروع به نوشتن شعر می کنند.
دمیگود فرد: شما می دانید چه Detlef ، من به تخریب ارتقا یافتم. Detlef: واقعاً؟ فرد: این است! اکنون می توانم پاسخی برای هر سؤالی بیابم ، اگرچه نادرست باشد ، اما جواب آن را می یابم. Detlef: چه کسی شما را ارتقاء داده است؟ فرد: رئیس بزرگ! دیتلف: آها! فرد: من تازه آدم نیستم من هنوز جاودانه نیستم اما روی آن کار می کنم. Detlef: Mm ، این کار را بکن. فرد: به عنوان مثال ، من بالاخره می دانم چرا موز کج شده است. Detlef: بله ، چرا؟ فرد: او آرزوی وحدت دارد ، موز می خواهد دوباره به بهشت برگردد ، دوست دارد یک دایره باشد ، اما سقوط انسان او را از این کار منع می کند ، قدرت او فقط به منحنی می رسد. Detlef: چه عواملی می داند!
روح اصطلاح "شبح" یک کلمه بسیار تنها است. کلمه باید خیلی توضیح دهد. اطلاعات سنگ را خرد می کند. ذهن وصل می شود. روح بخش هایی از جهان مانند خورشید را روشن می کند و شکل می بخشد. ذهن تصویر چیزهاست. روح کوچکترین ذرات را با تعداد بیشتری لباس می پوشاند. ذهن می تواند فکر کند ، هوش فقط می تواند فکر کند یا ترکیب شود.
علت و معلول یک بازیکن بیلیارد با چوب خود توپ را شوت می کند که به نوبه خود توپ دیگری را نیز به خود می گیرد. این تفکر علت و معلولی ، منطق اساسی علم است. منطق فقط برقرار می کند ، هیچ چیز توضیح نمی دهد. اراده رایگان پخش کننده بیلیارد در این جهان بینی کاملاً پنهان است. علل حیوانات کسل کننده ، تقریباً گاو هستند. علل از طریق انرژی متقاعد می شوند ، نه با معنی.
منطق فرد: من به منطق اعتقاد دارم. کل کیهان از نظر منطقی ساختار یافته است. با این حال ، زنان بخشی از کیهان نیستند. تفکر منطقی به شما امکان می دهد تا به هر مهره پازل بروید. فقط باید در فکر کردن سخت تلاش کنید. آرنولد هایتمنن: منطق به ما دانش دیگری نمی بخشد. مثال: سه کلاغ روی یک حصار نشسته است. یک قاتل پرنده می آید و یکی از پرندگان را شلیک می کند. آرنولد: چند تا پرنده هنوز روی حصار نشسته اند؟ فرد: هنوز دو کلاغ روی نرده نشسته اند. آرنولد: اشتباه است! هنوز کلاغی روی نرده نشسته است! فرد: کاملاً غیر منطقی است! آرنولد: این منطقی است. پرنده تیراندازی به زمین افتاد. کلاغ دوم توسط صدای بلند بوزد و وحشت زده شد و بلافاصله فرار کرد. کلاغ سوم توسط بنگ فلج شد و تنها پرنده ای بود که می نشست. فرد: به نظر می رسد این پرونده برای من بسیار سازگار است اما منطقی است. آرنولد: خوب ، منطق می تواند همه چیز و هیچ چیز را توضیح دهد. فرد: به خصوص در پشت پرده. آرنولد: بله ، همیشه بعد از آن. واقعیت قبلاً وجود داشت. فرد: چه می شود اگر بعد از شلیک ناگهان پنج کلاغ روی حصار نشسته باشند؟ آرنولد: سپس یک زن و شوهر از کلاغ های خودکشی نشستند ، به امید اینکه آنها نیز تیراندازی شوند. فرد: آنچه که منطقی است بسیار عالی است. آرنولد: شما می توانید همه چیز را با منطق ، حتی غیر منطقی توضیح دهید. فرد: مرد ، مرد ، من واقعاً باید در مورد آن فکر کنم. آرنولد: اما لطفا کاملاً منطقی بمانید! فرد: اوه ... بله ... خوب ...
گفتگو سقراط: شما امروز صبح چه طعنه ای به نظر می رسید ، افلاطون! افلاطون: خفه شو ، الاغ! سقراط: شما به سادگی قادر به گفتگو نیستید!
گلوله یک گلوله به خودی خود کاملاً محدود است و اگر مشتعل شود مایل به تولد است. اما هیچ کس آنها را نادیده نمی گیرد. توپ مانند گل کسل کننده است و یکدیگر را نمی شناسند. چرا توپ ها فقط می چرخند؟ آنها در طول مسیر می چرخند ، اما شکل خود را در روند تغییر نمی دهند. در نهایت ، آنها با حرکت چرخانده می شوند. کره همچنان کره است. حالا دوباره برای من اتفاق می افتد: گلوله ها زن هستند!
(غیر) کامل سگ خود ایده سگ است. آیا ایده یک سگ شبیه به dachshund ، یک retriever طلایی ، یک گوسفند یا حتی یک پودل است؟ ما می دانیم که یک دایره چگونه به نظر می رسد. فقط یک دایره وجود دارد و کاملاً گرد است. حتی با مثلث دشوارتر می شود: ایده مثلث چیست؟ دایره تنها ایده ای است که می توان با دقت و دقت اشاره کرد. سگ خودش را نمی توان کشید ، فقط یک سگ خاص است. خود دایره می تواند کشیده شود. آیا باید دایره را عبادت کنیم؟ آیا حتی "به خودی خود" نیز وجود دارد؟ همه چیز فقط "برای من" نمایش داده می شود؟ - ایده آل در واقعیت بسیار ناقص برای زندگی خواهد بود. زندگی به یک گوشه در یک دایره یا سوراخ در یک مربع احتیاج دارد. ایده آل فقط به عنوان یک ایده وجود داردزیرا در واقعیت کامل نمی تواند وجود داشته باشد. در کمال زندگی دایره گوشه هایی دارد. شاه بلوط یک توپ مربع است. در کمال ناقص به عنوان زندگی کامل مثمر ثمر است. با این حال ، یک شاه بلوط به نوعی بیمار است. چرا؟ فقط جوجه تیغی این را می داند!
دایره یک دایره نمی تواند نفس بکشد. در هیچ کجا او سوراخی ندارد که بتواند نفس بکشد. خود دایره را می توان سوراخ دید. آیا دایره دروازه ورود به دنیای دیگر است؟ من نمی توانم آن را بررسی کنم ، زیرا دایره به من اجازه ورود نمی دهد. این خیلی قفل است شما نباید با بچه ها مثل این آشفتگی کنید. حلقه با من صحبت نمی کند ، همیشه اسرارآمیز خواهد بود. این دایره احتمالاً حتی چیزی برای پنهان کردن ندارد: ساده لوح ، خسته کننده و خالی است. - دور رنگ دایره است. این رنگ بسیار نادر است و نامی ندارد. ساده ترین راه برای نام بردن رنگ "رنگی" است. دور می تواند بدون دایره یا قوس به ماجراجویی های خود ادامه دهد. ماجراجویی خود زندگی است و امروز همه فکر می کنند چیز جدیدی است. اما آیا دور خیلی قدیمی استکه فکر او درباره جدید هرگز نمی تواند جنون ایجاد کند. با این حال ، مسیحیان هرگز با تجارت سر و کار ندارند. برای آن خیلی داغ است. این دور می خواستد به یک حلقه تبدیل شود و از آژانس کاریابی خواستار آموزش مجدد شد. منشی مربع بود. خیلی بد شد سیب فکر می کند و گلابی هدایت می شود.
ضربه زدن عالی است آمار جهانی ترین فعل وجود دارد. ضربه زدن واقعاً عالی است. این فعالیت قبلاً کاملاً در عصر حجر شکل گرفته بود. شما همچنین می توانید چشمان خود را باز کنید ، یک کتاب. به جستجوی فرهنگ لغت بروید ، پنجره را سر و صدا کنید یا به صورت شخصی ضربه بزنید. نوازندگان با طبل ها سر و صدا می کنند. سپس ضربه به شما برخورد می کند. منیسک اول FC پای صاف Rosenheim را 2: 1 ضرب می کند. هر کس برنده شود برنده است. با سنگ می توان بهترین ضربه را زد. یک سنگ نجیب را چکش می نامند. ضربه زدن به خودی خود خام و ناپایدار است. ضربهای بی ذهن و اتمی است. هدف قرار دادن ضربات ، از بین بردن ، جدا کردن. فرزند ضربه زدن را برش می نامند. فرزند بد فرزند دیگر ضربه زدن به اصطلاح فشار نامیده می شود. این کودک شخصیت بیشتری داردزیرا خورشید بیشتری در جلو دارد. ضربه زدن مشت می کند ، کاری را که معده می کند می کند.
وركشات گنج کاری سپرده تمام تجربه نهایی بشر است. تجربه ای وجود دارد که چنان تأیید شده است که به عنوان یک گنج گنج محکم شده است. مثل یک میدان مغناطیسی ، گنجینه کاری از نظر روحانی همه موجودات را ترجیح می دهد. گنج کار ویکی پدیا طبیعی زندگی است. متأسفانه گنجشک های سیاه نیز در گنجینه دانش وجود دارد: به آنها Werkschmutz گفته می شود. برای شاه اورتوس ، حكم به معنای این است كه اجازه دهید امور براساس موجودیت درونی خود سازماندهی شوند. اورتوس اراده خود را به مردم منتقل نمی کند. پادشاه نمی خواهد چیزها را وادار کند ، بلکه او خصوصیات آنها را بررسی می کند و به آنها اجازه می دهد تا خود را سامان دهند. مردم ، بزها و موجودات دیگر در قلمرو اورتو زندگی می کنند ، همه در جای مناسب خود ایستاده و قدم می زنند. پس از مرگ وی ، پادشاه ارتز در آب رودخانه مورد علاقه خود که در نهایت در دریا می ریزد ، حل می شود. از دریا ، گنج کاری او به جهت گیری مردم ادامه خواهد داد.
گرسنگی و تشنگی گرسنگی همیشه می خواهد چیزی بخورد. گرسنگی کاملاً به موضوع میل بستگی دارد. اما این دقیقاً همان چیزی است که گرسنگی را بسیار جذاب می کند. او کاملاً به زندگی متعهد است ، برخی حتی شایعه می کنند که او خود زندگی است. اما این فقط برای افراد دیوانه است. نیاز به انتزاع گرسنگی و تشنگی است. نیاز فقیر است و نیاز دارد. نیاز بسیار دنیوی است و همیشه خاکستری به نظر می رسد. نیازها در هر دمایی قابل ذخیره است. هرگز کار نمی کند ، همیشه لاغر می ماند. اگر به چیزی احتیاج دارید ، به خرید می روید. چه کسی به فیبر غذایی نیاز دارد؟ به ویژه هنگامی که آنها فقط از بالاست تشکیل شده اند. پرکننده ها را بارگیری کنید. آنها خلأ را پر می کنند ، اما خودشان توخالی هستند. این ذات است که می درخشد.
Psychosaurus کاملاً در انتها است: قدرت یخ به عنوان قد قوت بازوی خود را بالا برده است. نوار آب از چهره سرد پایین می آید. چشمان زن سایه مانند شب دو خورشید می درخشد. اما طولانی نیست. اکنون چراغهای شما خاموش است. زن سایه به عنوان یک فرشته سیاه به آسمان پرواز می کند. مکان نامعلوم یتیم است. جایی که تاکنون کسی نبوده است ، اکنون کسی هم نیست. دانش من از نبودن در کنار فضای خالی است. من گرم هستم ، اما فقط به عنوان گرما ، زیرا بدن دیگری ندارم. گریه بدون زبان ناامید به دور فضای خالی می رود. همه جا فقط جایی وجود دارد که پوستی داشته باشد. در جایی که هیچ چیز وجود ندارد ، شما نمی توانید چیزی را ببینید ، به خصوص اگر چشمی نداشته باشید. اما من وحشت را می بینم و نمی دانم چرا.
سوراخ سوراخ نشانگر فقدان نسبتاً دور است. سوراخ ها خالی است. یک سوراخ اغلب گذرگاهی است که داخل و خارج می شود. بعضی اوقات نمای از درون سوراخ خارج می شود و منظره از درون سوراخ وارد می شود. سوراخ ها گرسنه هستند ، دوست دارند پر شوند. خواست همه وجود این است که ارضا شود. در واقعیت سوراخ هایی وجود دارد. اینها به قدری شفاف هستند که هیچ کس نمی تواند آنها را ببیند ، حتی یک فیزیکدان با دستگاه بزرگ خود نیز ندارد. کمبود لباس در افراد برهنه دیده می شود. از سوی دیگر غیبت در یک دلهره گرسنه و نامرئی است. تمایل به سطح خالی دارد. اگر این خلاء پر شود ، سطح به سرعت از بین می رود ، نازک می شود. استتی رنگ را برای سطح رنگ تجویز می کند تا اعتماد به نفس بیشتری پیدا کند.
حیوان حیوان کلاسیک دارای چهار پا است ، "میخک" یا پارس می کند. مفهوم حیوانات برای بسیاری از موجوداتی که مشترکات کمی دارند ، یک کلمه موردی است. حیوانات برگ ندارند و نمی توانند بمب اتمی بسازند. حیوانات افراد عقب مانده هستند. با این حال: یک روز حیوانات نیز قضیه ناقص بودن گودل را درک خواهند کرد. - اما کی؟ طبیعت می تواند خام و ناپاک باشد. ماهیت رؤیاها نیز وجود دارد: این طبیعت بهشت مردم حتی قبل از سقوط انسان است. طبیعت ژرمن شارلز داروین به این شکل به نظر می رسد: نبرد قوی ها علیه حتی قوی تر. ماهیت دوم ما فرهنگ است. قلمرو سوم ما مصنوعی نامیده می شود. هیچ کس دوست ندارد آنجا زندگی کند.
گل یخ یک قدرت خارجی از سوئد از سردترین یخ ساخته شده است. این قدرت در قالب دختری پیر به نام Eisblume روی زمین می رود. گل ساخته شده از یخ ، گل زیبایی. گل ها یادآور بهار هستند زیرا این زمان گل هایی است که معمولاً گل های تازه در گرمای جوان شکوفا می شوند. با این حال ، گل یخی ما در سرما قاتلانه زمستان شکوفا می شود. همه افراد دیگر که از یخ نیز ساخته شده اند ، توسط گل یخ منتقل می شوند. اگنس نیز از سرما ساخته شده است ، او از سوزاندن یخ ساخته شده است. اگنس آیزبوم را می بیند و مشتاق است. یخچال ها همیشه داغ ترین هستند. آقای سامپفشتین به عنوان فروشنده بستنی خیره کننده است. توپ های یخی او دارای مواد منفجره ای است که هنگام طولانی بودن کوه از آن شعله می رود. آیزبولوم آقای سمپفشتین را می بیند: شوکی می شود ،توپ رولت در سر او می چرخد. هیچ کس نمی داند که توپ در محفظه هفده متوقف می شود. با آگنیس این سه نفر خواهند بود. توپ های یخی یا توپ های رولت ، توپ ها یکسان هستند. گلوله ها بانک بد سرنوشت است. و اکنون ما در حال شکستن در این بانک هستیم و جنون را آزاد می کنیم. همه دیوانه می شوند: آیزبلو ، آگنیس و آقای سامپفشتین در یک جعبه با هم هستند. شما از جنون نفس می کشید: آه ، این خوب است. آنها بالاخره رایگان هستند!آگنیس و آقای سمپفشتاین با هم در یک جعبه هستند. شما از جنون نفس می کشید: آه ، این خوب است. آنها بالاخره رایگان هستند!آگنیس و آقای سمپفشتاین با هم در یک جعبه هستند. شما از جنون نفس می کشید: آه ، این خوب است. آنها بالاخره رایگان هستند!
خون خون به عنوان گرمای ضخیم و قدرتمند در داخل جریان می یابد. خون انسان تا زمانی که هنوز در رگهایش می چرخد بسیار شخصی است. خون گردش می کند ، بنابراین گرد است. خون دایره او را تقویت می کند. خون خارجی در سرنگ پزشکی سرد و بی روح در حال حاضر مرده است. چه وحشتناک! فقط خزندگان خونسرد می شوند. مگر اینکه خورشید بر روی خز سبز خزندگان تابیده شود. هر خون آشام می داند که وقتی ماه می درخشد ، خون سیاه است. شما نمی توانید چیزی در طول روز ببینید.
آتش با آتش شعله های آتش می رقصند. سوزش وحشی دوام سوخت را از بین می برد. سنبله گرما وارد اتاق می شود ، دندان های تب دار خود را گاز می گیرند. قدرت طوفان سرخ به محیط اطراف خود هاله ای از گرما می بخشد. غلامان آتش در خاکستر می میرند. آتش چشمگیر است ، اما ماده آن را از سوخت می گیرد. غذای او سریعتر از پخته شده ، خیلی سریعتر خورده می شود. گرمای آتش آرام در فضای جاودانگی می خوابد. وقتی گرما دیوانه می شود ، به گرما تبدیل می شود.
عمومی عمومی فقط به اندازه لازم چهره را نشان می دهد. لبه های خاص بسیار واضح تر را نشان می دهد. عمومی در همه جا یکسان است ؛ غالباً با همان چیز بیان می شود. در چشم انداز همه چیز ، کلی را می توان در هر مکانی یافت. عموی خاکستری ژنرال متوسط نامیده می شود. كلي مجبور است با ويژه سازگار شود ، كه باعث ايجاد استرس مي شود. ژنرال وقتی ناآشنا می شوید به تعطیلات می روید.
سایه ایستاده سایه ایستاده همیشه باید متوقف شود ، اگرچه می تواند به هر کجا که می خواهد برود. اگر سایه ایستاده می خواهد حرکت کند ، محیط به جای او از کنار او حرکت می کند ، خودش متوقف می شود. بنابراین سایه ایستاده می تواند حرکت کند و هنوز هم باید برای همیشه در همان مکان بماند. سایه ایستاده هیچ شرکتی ندارد. البته سایه های ایستاده دیگری نیز وجود دارد ، اما آنها جای دیگری هستند.
مدار کوتاه مسیر تا زمانی که هیچ باطنی روی آن قدم نگذارد ، به هدف منتهی می شود. یک اتصال کوتاه شیوه زندگی را کوتاه می کند. خیلی سریع او راهی می کند که وجود ندارد. در نتیجه ، او فاقد تجربه است. موفقیت او داغ و خالی و بدون گوشت است ، اما اتصال کوتاه خاصیت کاریزماتیک دارد. کوتاهترین مسیر همیشه یک اتصال کوتاه است ، هدف آن مزخرف است. اتصال کوتاه بدون رشد عمل می کند ، بدون مسیری پیش می رود. یواخیم ارنست برنت کتاب نوشت: "هیچ راهی وجود ندارد ، فقط راه رفتن است: در طبیعت بودن". وی در راه تهیه کتاب خود با ماشین سوار شد.
برو شما می ترسید که راه رفتن ممکن است فراتر رود. اما پیاده روی تأثیر بسیار خوبی دارد: همیشه در تعادل باقی می ماند. حرکت ایستاده در راهرو. با این حال ، دراز کشیدن هرگز کار نمی کند.
آسمان کوه های مشخص شده هیچ مشکلی ندارند و خوشحال هستند که می روند و بسیار بزرگ هستند. بهشت نیز وقتی کوهها از آن بازدید می کنند خوشحال می شوند. آسمان بزرگ نیز نیاز به استدلال دارد.
دلیل دلیل آن در زیر آمده است. این پایه ، کف ، پایه و پایه است. اگر به پایین نگاه کنید ، آنگاه پرتگاه می شود. شما نمی توانید جاذبه را در آنجا ببینید. پایین و پرتگاه اعصاب بی حد و حصر را آرام می کند. بهترین فعالیت برای انسان رسیدن به ته چیزهاست. فقط خرگوش های ترسناک ترجیح می دهند کاری مفید انجام دهند ، زیرا دنیا مفید است.
عالم اموات عالم اموات زیر جهان قرار دارد. تقریباً دیگر متعلق به جهان نیست ، شما آن را نمی شناسید ، به همین دلیل شما در خانه احساس نمی کنید. مردگان در زیر زمین قرار دارند ؛ همچنین منبع باروری نیز وجود دارد. چگونه دیگر گیاهان رشد می کنند؟
ابر ابر گوسفند در بهشت است. ابرها همیشه غمگین هستند. آنها اغلب گریه می کنند. اما آنها همچنین از گاوها در برابر آفتاب تهاجمی محافظت می کنند. یک ابر خوب و بد مردم را خیس می کند. شما می توانید از شکل های آنها بگویید ساعت چه ساعت رسیده است. حرکت و آب در ابر رقصیدند.
خاک نباید خاک را در سالاد قرار دهید. در غیر این صورت بیماری را تهدید می کند! پلیدی معادل جسمی گناه است. زخم را می توان آلودگی دید ، زیرا زخم اغلب پوسته ای منزجر کننده را روی لبه تشکیل می دهد که شبیه خاک است. آلودگی یا لکه ها به نوبه خود ، گناه را نشان می دهد. کسی لکه دار است. آیا ما صدمه دیده ایم زیرا بیش از حد ناقص بوده ایم؟ یا ما به دلیل صدمه دیدن ناقص هستیم؟ یا اینکه ما مقصر نقض چیزی ، قانون یا شخص هستیم؟ اما ما صدمه نمی بینیم! ما کامل و معصوم هستیم! هرکسی که چنین چیزی را ادعا کند ، مضر است و به همین دلیل مقصر است.
رابطه جنسی در زندان دیوارهای زندان قلب را تشکیل می دهند. دیوارهای بیرونی آن از قسمت بیرونی سیاه و در قسمت قرمز قرمز است. زندانی راسپوتین دیگر جوانترین ، بلکه پیرترین نیست ، زیرا هنوز آکنه دارد. آلمانیا نیز زندانی است: راسپوتین و آلمانیا با هم به رختخواب می روند. راسپوتین می ترسد که آلمان با سیفلیس منعقد کند. آلمانیه راسپوتین را ترک می کند. او احتمالاً فقط باید برای لحظه ای پیپی را انجام دهد ، اما او فرار نخواهد کرد ، زیرا ما در زندان قلب هستیم. زندان ساختمانی است که نمی توان از آن فرار کرد. راسپوتین جلوی آینه ایستاده و جوش های خود را بیان می کند. چرکی بر بی گناهی نقره می زند: کاملاً منزجر کننده ، ای.
موش و بمب اتمی موشها موشهایی هستند که از نظر مگالومیایی رفته اند. آنها رادیواکتیویته را بهتر از همه موجودات زنده تحمل می کنند. مطمئنا روزی آنها پادشاهان زمین خواهند شد. موش ها یکدیگر را می کشند ، بسیار شبیه انسان هستند. حدس بزن چه کسی می تواند! با این حال ، موشها از انسان باهوش تر هستند زیرا آنها خیلی سریع یاد می گیرند که وقتی متوجه می شوند مصالح شخصی آنها می میرد ، غذای مسموم نخورند. به همین دلیل است که سم موش یک راه حل دائمی برای نابودی این موجودات دوزخ نیست. در قرون وسطی مردم توسط موش ها شکنجه می شدند ، امروزه موش ها در آزمایشگاه های علمی شکنجه می شوند. این یک پیروزی برای بشریت است! از قربانی تا مجرم! در معبد هند Karni Mata ، موش های ناز گرامی و مراقبت می شوند. اما در غرب فقط موشهای فاضلاب فاضلاب وجود دارد.در چین حتی موش به عنوان علامت زودیاک وجود دارد. اما روانگردان آسپتیک می گوید: "ما دیگر در قرون وسطا زندگی نمی کنیم! دور با حامل های منزجر کننده عفونت! چرا سیاستمداران کاری نمی کنند؟ آنها هرگز کاری نمی کنند! "
لگد زدن شما نمی توانید لگد را لمس کنید زیرا تا آنجا که از ردیف رقصیدن فاصله دارد. اگر هیچ چیز به هم نریزد ، چیزهایی وجود دارد. یک خط از اینجا به آنجا می رود. آنقدر طبیعی است که باعث می شود احساس افسردگی کنید. دانشمندان و معماران خطوط را دوست دارند. یک خط زندگی نمی خورد. این خط زندگی را جمع می کند و از آن انرژی می گیرد تا بتواند اتاق را تا 20 درجه متوسط گرم کند.
تمام شدن شیب دامنه ای است که با توجه به محبوبیت شیب ، می چرخد و به سمت زاویه ای متناسب با شیب دامنه می چرخد. چنین گرایشی خودسرانه نیست ، اما مطابق با عشق به تمایل است.
خوب خوب درختی است که در تمام سال میوه می دهد. چوب آن از خون جامد است. برگهای آن می توانند بخندند. رنگی خوب است ، خاکستری بد است. شیطان خوبی ها را می خورد. خیر می تواند خودش باشد. اما شر به نابودی خیر بستگی دارد. از این رو شر هرگز نمی تواند غالب شود.
تشکیل شده است از نمک از سدیم و کلر تشکیل شده است. ایستادن روی دو پای خود ایستاده است ، اما وجود به عنوان یک ماده به یک ماده نیاز دارد. وجود به بخش هایی که از آن تشکیل شده نیاز دارد ، به خودی خود نمی تواند باشد. درشت ترین وجود دارد. اصطلاح سهام به ماده بسیار نزدیک است.
موش و خفاش موش ها چهار پا دارند و طبق دستور خدا دویدن دارند. اما برخی موش ها سرنوشت خود را نادیده گرفتند و منفجر شدند. در تمام طول روز آنها تنبل (وارونه) آویزان هستند و شب هنگام مهمانی (نوشیدن خون و مواد) برگزار می شود. موس به عنوان خفاش کور است. این مجازات خدا برای گناهان آنها است. به عنوان یک راه حل اضطراری ، موش های پرواز اکنون باید با گوش خود ببینند. عالی است
لاغر زنان نازک سریع در حوض بی اشتهایی نشستند. متهم به توطئه های چربی و چربی. اگر نازک بخواهد وزن خود را افزایش دهد ، باید آن را "باریک" نامید. نازک گاهی اوقات اثر شدیدتری نسبت به ضخامت دارد ، زیرا می تواند جوهر زیادی را در شکم شیرین خود جای دهد. از این رو ، نازک اغلب باهوش تر از ضخامت است. این امر در مورد مته های باریک تخته صدق نمی کند ، زیرا یک تخته ضخیم در جلوی سر دارند.
پیروزی پیروزی اسم من اشمیت است و من مرده ام. در محل کار من در شیطان و پسران ، رئیس حریص من به یک قبض 100 یورو تبدیل شد. من شانس خود را برای یک زندگی سعادتمندانه بعد از مرگ حس کردم: سریع صورتحساب را در کیف پولم قرار دادم و یک صلیب را بر روی چرم بیرونی رنگ کردم. رئیس من به دام افتاد. تنها پس از اطمینان وی كه من بعد از مرگم به جهنم نمی روم ، دوباره صلیب را برداشته ام. اندکی پس از آن ، من ناخوشایند بر روی پوست موز در جلوی AOK لغزیدم و با پشت سرم روی آسفالت سخت افتادم. همانطور که قول داده شد ، من به جهنم نرفتم ، اما آنها نمی خواستند که من به بهشت بروم ، زیرا من شر را شکست داده ام ،اما هنوز خوب را انجام نداده بود اکنون من دائماً بین بهشت و جهنم سرگردانم و دیگر نمی دانم چه کنم.
رنج بردن فرد: رنج کاملاً غیر ضروری است. کدام احمق واقعاً جهان را خلق کرده است؟ Detlef: رنج در برابر اقدامات احمقانه محافظت می کند. این امر شما را از نوشیدن زیاد آبجو جلوگیری می کند. شر به خیر منجر می شود. فرد: آیا راه دیگری وجود ندارد؟ نوع دوست داشتن؟ پاپ: خدا معصوم است (مثل من) ، او از قبل می داند که چرا جهان را از این طریق خلق کرد. مفیستو: من بخشی از آن نیرویی هستم که همیشه شر را می خواهد و همیشه خیر را می آفریند. Bert Hellinger: در یک سطح بالاتر ، شر نیز خوب است. فرد: من روی زمین زندگی می کنم. زمین سطح پایین تر است ، سطح بالاتر برای من فایده ای ندارد. هیچ یک از اینها خیلی قانع کننده نیست. Detlef: خدای خورشید نیز متحمل شد. او به عنوان یک انسان بر روی صلیب درگذشت و در روز سوم قیام کرد. فرد: این در همبستگی با او است. از قبل احساس خیلی بهتری دارم
الله اکبر خدا بزرگتر از ... خدا همیشه بزرگتر از آن است که یک شخص تصور کند. برای اینکه در امنیت باشم ، نمی خواهم هیچ چیز بدی را در مورد خدا بنویسم ، شما هرگز نمی دانید. مگر اینکه شیطان خدا باشد. آیا خدایان شرور واقعی هستند؟ یا آیا وجود آنها از خوردن غذای خوب تغذیه می کند؟ اگر فقط یک خدا وجود داشته باشد ، می توان او را فقط خدا خواند. این دو صدایی خنثی و همه جانبه A با صدای بیکران L روبرو هستند. اگر خدایان متعددی وجود داشته باشد ، آنگاه رنگارنگ تر و دوست داشتنی تر می شود و همچنین برای مردم قابل درک تر می شود. هر خدایی در بین سایر خدایان حوزه مسئولیت خاص خود را دارد. خداوند دیگر نیازی به داشتن 99 نام ندارد ، زیرا 99 خدای وجود دارد. و صدمین خدای احتمالاً دوباره همه خدایان را متحد خواهد کرد ، بنابراین فرض بر این است.قطبش متعصبانه در خوب و بد در تعدد خدایان حل می شود. گاهی اوقات خدایان را فرشتگان ، فرشته ها یا موجودات بالاتر نیز می نامند.
سیر سیر ، طراوت بی حاصل است. انگشتان او شکافته است. شکاف واقعی در شخصیت ریشه دارد. اما از نظر ظاهری ، پیاز یکنواختی را نشان می دهد. سیر در برابر خون آشام ها و جادوگران کمک می کند. غده خون را تقویت می کند و آن را برای انگل ها غیر قابل خوردن می کند که حتی خون آشام ها نیز اشتهای خود را از دست می دهند. تره فرنگی اسکیزوفرنی همچنین انگلهای جسمی ، مانند کرم های ماسه ای و باکتری های پراکنده را از بین می برد. سیر بشریت را مانند دود سیگار تقسیم می کند. برخی دوست دارند: این افراد خوب هستند. افراد بد (به عنوان مثال خون آشام ها ، جادوگران ، نازی ها ، بچه های کودک ، سرمایه داران و رای دهندگان سبز) از بوی آن دفع می شوند.
با شیطان عقد کنید شما می توانید با عقد قرارداد کوچک در دفتر خدمات شیطان و پسران به سرعت به یکی از ثروتمندان و زیبا تبدیل شوید: پیمانکار (شیطان) هر آرزوی دنیوی را برآورده می کند. در عوض ، پیمانکار روح پس از مرگ خود را برای اهداف تحقیقاتی به آناتومیست های جهنم واگذار می کند. قرارداد با قطره خون از طرف پیمانکار از نظر قانونی اعتبار دارد.
طاعون آرنولد در مورد طاعون که روی زمین می آید خیال می کند و همه افراد بد را می کشد. افراد خوب در درجه اول بیمار نمی شوند و به راحتی از عفونت زنده می مانند. آرنولد البته یکی از افراد خوب است. گرچه چگونه می تواند چنین مطمئن باشد؟ اگر طاعون فقط بچه های خوب را بکشد چطور؟ این می تواند معنی ، اما معمولی برای بی عدالتی های این جهان باشد. آرنولد می ترسد و می خواهد علیه سرنوشت واکسینه شود ، حتی اگر می داند که امکان پذیر نیست.
بریدن آگاهی موجودات را کاهش می دهد. برش ظریف تر از لک زدن است ، به همین دلیل یک پشه عنوان نجیب ندارد. روح های قوی دارای جوش های شجاعت هستند ، ترسوها هیچ تیغی در خانه ندارند. شما نباید انگشت خود را قطع کنید! بنابراین مردمی: فقط مراقب باشید! به رنگ برش تیزی گفته می شود. فلفل های داغ و بمب های جنسی نیز ممکن است در بعضی مواقع کمی تند باشند.
فقیر اسلحه ها دراز می شوند. در دستان ، بازوها شروع به شکوفه می کنند. بازوها در دستها ، دستها در ابزارها تقویت می شوند. شاخه ها بازوهای درختان است.
مرز یک مرز از دیگری جدا می شود. در مرز شروع یا پایان می یابد. مرز یک کشتی برای زندگی است. خون برای زنده ماندن به رگها احتیاج دارد. یک خانه زندگی در کنار دیوارهایش را محدود می کند. وقتی زندگی از خانه خارج می شود ، در دریا بی خانمان غرق می شود. صفحه دارای لبه گرد است. در مقابل قاب ، لبه اپیلاسیون صاحب خود را کامل می کند. یک قاب زینتی است ، یک اجبار برای متوقف کردن تکثیر است. اصطلاح "جهان" چشم انداز همه چیز را توصیف می کند. جهان را می توان به اندازه قاتل درک کرد. این دنیا پایان ندارد. نگاه انسان در خیابان های بی پایان هیچ حمایتی نمی یابد. دنیای امن در لبه های آن بسته است. در آنجا دنیای امن بی حد و حصر را با آغوش زیبایی اش پذیرایی می کند.
روشن و تاریک گوستاو در هر دو گوش کور است. پاهای او چیزی نمی توانند ببینند. این یک چیز خوب است ، زیرا اگر شما چیزی را نمی بینید ، افسرده نمی شوید. بنابراین گوستاو خوشحال است. افرادی هستند که تاریخ نابینایی دارند. شما بیش از حد کور هستید که ریزه کاری کنید. خفاش ها نیز سیاه را می بینند ، اما به وضوح می شنوند. آیا نور به تاریکی کور است؟ آیا تاریکی نور را می بیند؟
زن ماه ماه در تاریکی می خندد. او را می توان به طور کامل مشاهده کرد. او به عنوان یک ماه کامل مرد است. در غیر این صورت او زن است. یا راه دیگری در اطراف بود؟ ماه با وحشت از سراسر آسمان می ریزد. او دوست ندارد که دیده شود. فقط گرگ ها ، خفاش ها و دیوانها مجاز به انجام این کار هستند. ماه به طور پنهانی در قلمرو شر فرمانروایی می کند ، این فریب با گونه های دور است ، این یک عشق قدیمی است ، تاریکی درخشان به نام ماه. ماه بیشتر می درخشد وقتی افراد شایسته در حال خواب هستند.
لحظه فقط یک لحظه وجود دارد و همیشه یکسان است. فقط لحظه لحظه است. "لحظات" جمع معنی ندارد. بنابراین زمان وجود ندارد. و با این حال ساعت در حال تیک زدن است. به همین دلیل ساعتها دروغگو هستند.
حافظه مردم به هیچ وجه نمی توانند به خاطر بیاورند. ما گذشته را از لحظه فعلی خود می بینیم. هر روز گذشته ای متفاوت را به خاطر می آورید. واقعاً چطور غیرقابل بازگشت است.
گاو اصلی در ابتدا شیر وجود داشت. کائنات از شیر ایجاد شده است ، به همین دلیل به آن نیز راه شیری گفته می شود. شیر از پستان گاو اصلی یعنی MUU بزرگ گرفته شده است.
تازه طراوت به عنوان نور در رطوبت زندگی می خواند. گوشت تازه از گوشت فاسد سالم تر است. آب میوه تازه تر از خون است زیرا حیوان در حریص خود پوسیده است.
لاک پشت ها لاک پشت ها جنین های باستانی هستند. آنها از زمانی هستند که هیچ وقت وجود نداشت. ماده آنها نیز متفاوت است. این از کوچکترین ذرات تشکیل نمی شود ، بلکه خمیر خفیفی است زیرا سختی در اینجا از آنجا به آنجا می رود. زمین واقعی هرگز نمی میرد.
خراب کردن باد مخفیانه در میان ویرانه های قلعه فرو ریخته می وزد. دیوارهای تاریک از وقایع خالی است. طوفان های دیروز بود ، زخم ها امروز هستند. ماوس می تواند داستان ویرانی مردگان را بنویسد و به مقاله بگوید. پرندگان بر روی خورشید سرخ شب پرواز می کنند و به هیچ وجه ناپدید نمی شوند.
شما Ur همیشه اول است. علت ، منشاء ، سوپ ابتدایی ، اورانوس ، گاوهای اولیه ، اجداد ، جنگل برجسته ، انفجار بزرگ و البته گواهینامه ها و مادربزرگ ها و مادربزرگ ها. دومی هنوز با اصطلاح کاملاً خطرناک آشنا نبودند. در وین ، "بسیار خطرناک" به معنی خطرناک است.
اخبار جعلی زمین صاف است! اگر زمین کره ای باشد ، مردم نیوزیلند از زمین سقوط می کنند. بگذارید ناسا عکس های جعلی خود را به الاغ بچسباند. آنها باید هوای ماه زیادی را خراب کرده اند!
شروع یک شروع می تواند به طور ناگهانی مانند یک جرقه یا خزنده مانند مه در پاییز آغاز شود. گیاهان جوانه می زنند و نوزادان در بیمارستان عاری از میکروب به دنیا می آیند. یک آغاز نیاز به پایان دارد: تولد نوزاد بارداری را پایان می دهد. آغاز هنوز خودش را نمی داند: فقط در پایان می دانیم که او کی بود.
فرزندان کودکان شکلات کودکان می خورند. بزرگسالان شکلات بالغ می خورند. هر دو محصول مانند شکلات را مزه می کنند. همانطور که می بینید ، کودکان چیز خاصی نیستند. آنها مانند من و من شکلات می خورند. بچه ها نیز مجبور نیستند که آب شوند ، گرچه آنها به مهد کودک می روند.
آگارک یک توالت فرنگی عاشق آزادی خود است. از بالا به باران احتیاج دارد. اما قارچ قرمز از دریافت تکانه های خدا امتناع می ورزد. مگس پرواز می خواهد همه چیز را تحت کنترل نگه دارد. حتی صاحب شلاق است. سلطه برای آن مهم است. باران بر روی آگاریک پرواز می کند. قارچ متوجه می شود که چیزهای دیگری غیر از تسلط وجود دارد ، اما آگار جرات نمی کند خودش را باز کند. سپس او این کار را انجام می دهد ، زیرا او شجاع است. ترس از بالا به پایین به قارچ می آید. سلام این او اکنون دیگر یک وزغاله نیست ، بلکه یک موش کوچک است که می خواهد زندگی خود را در طبقه متوسط در غار خود بگذراند. اما این جواب نمیدهد. ماوس فلسفه را مطالعه می کند و دنیا را تجدید می کند و معروف می شود.
رعد و برق مارتین لوتر و پاول از رعد و برق زده شدند. به همان سرعت به عنوان رعد و برق ، مردم روشنگر شدند. آیا پیچ صاعقه ما را بهبود می بخشد؟ یا اینکه پیچ رعد و برق فقط یک مدار کوتاه است که منافق را ایجاد می کند؟ باید طوفان بعدی را امتحان کنید.
جی اف کندی در بیلیفلد یک نظریه توطئه ادعا شده می گوید که شهر بیلفلد حتی وجود ندارد. در یک مقطع زمانی خاص دیگر سایه ها امکان پوشاندن عدم وجود بیلفلد را نداشتند. به همین دلیل برای آنها مهم بود كه توطئه را به عنوان یك تئوری صرف یا یك شوخی مطرح كنند ، تا كسی تصور نكند كه جعل بیلفلد واقعیت عریان است. اما خوشبختانه بیل وجود دارد. در 24 ژوئیه 1963 ، بیل کلینتون در رئیس جمهور آمریکا جان اف کندی در کاخ سفید دیدار کرد و دست خود را تکان داد. کلینتون فریاد زد: "من رئیس جمهور خواهم شد!" نتیجه: کندی باید بمیرد. یا بهتر بگوییم doppelganger.کندی واقعی یخ زده بود. هنگامی که وجود جعلی بیلیفلد تهدید به فاش شد ، کندی دوباره ذوب شد. کندی پس از طی عمل جراحی زیبایی و آموزش فشرده به زبان آلمانی ، اکنون لرد شهردار شهر سایه دار بیلفلد با نام کاذب پیت کلوزن است.
ریش سندبارت: سلام شما ، می توانم شما را ببینم! بادگیر: جنون! من هم تو وقتی فکر می کنید که هر دو ما وجود ندارد ، شگفت انگیز است. سندبارت: وقتی دو نفر ملاقات می کنند که حتی وجود ندارند ، در رابطه با یکدیگر و برای دیگری واقعی می شوند ، زیرا هر دو در یک سطح یعنی سطح عدم وجود ملاقات می کنند. بادگیر: شما بندرت با افرادی مثل خودتان ملاقات می کنید. شما به ندرت واقعی می شوید. ما باید از این فرصت استفاده کنیم که در مورد فریب و حقیقت گفتگوی طولانی داشته باشیم. سندبارت: عالی ، من آنجا خواهم بود.
دریا دریا می تواند به خود بزرگی اجازه دهد زیرا راز نگه داشته می شود. دریا از اشک خدایان تشکیل شده است (اشک حاوی نمک است). دریا غذا برای زمین است. عطش بیابان اما مدتهاست که خشک شده است ، بیابان دیگر نیازی به زندگی ندارد.
جامعه اطلاعاتی آرنولد هاییتمنن تلویزیون تماشا نمی کند و روزنامه نمی خواند. فقط عناوین از نظر اتو عادی ، آنچه در حال حاضر مهم است ، همه چیز مهم نیست. آرنولد به تصویر بزرگتر علاقه مند است ، نه در کانونها. علاوه بر این ، با اطلاعاتی که هرگز نمی دانید صحیح است یا خیر. اگر عنوان آن باید بخواند: "فردا جهان به پایان خواهد رسید!" ، آقای هیتمنن مطمئناً اطلاعات را به طور کامل می خواند. پایان جهان به دلایل شخصی واقعاً می تواند شما را تحت تأثیر قرار دهد.
اب آب دوست دارد حرکت کند. اگر طبیعت به آن اجازه دهد ، آن را نیز جریان می دهد. آب تازه است و به خودی خود آواز می خواند. نور با حرکت امواج آن می درخشد. آب در همه جا زندگی است. آب ناپایدار است تا زمانی که در کف آن نشوید. آب و هوا لباس می پوشاند ، برهنگی آب غیرقابل تحمل است.
قورباغه ها نباید قورباغه باشد ، نه یک قورباغه ترسیده. هر کس به اندازه آب نزدیک قورباغه ساخته شود هنوز هم در روح زندگی می کند. روح و دریاچه همان آب هستند ، ماهی و قورباغه این را می دانند. شما واقعاً نمی توانید از آب هراسان شوید ، فقط حیوانات خشک می توانند از خرگوش ترسو بپرسید! قورباغه ترسناک نیست! قورباغه ها هرگز از بلوغ خارج نمی شوند. قورباغه ماهی است که آن را به حیوان سرزمین تبدیل نکرده است: شکست تکامل. او دیگر ماهی نیست ، اما برای ساختن میمون نیز کافی نبود. قورباغه ها هنوز هم در پشت گوش ها سبز هستند و نه فقط در آنجا. غالباً قورباغه ها جوش می گیرند ، اما به آنها وزغ می گویند.
گرازهای وحشی گرازهای وحشی از پشت بام خانه ای در شهر مه آلود رم می پرند. خوک های وحشی با پشت خود به پیاده رو در زیر برخورد کردند. گراز وحشی هیچ چیز را شکسته ، او به راحتی زوزه می زند و ادامه می دهد. چنین گراز وحشی واقعاً محکم است. خون شما از بین نمی رود. آب آتش او به طور بی موقع از طریق مسیر رگهایش در سکته های قدرتمند پالس می کند.
احساسات احساسات رنگی ندارد. آنها اراذل و اوباش بی دین هستند ، تنها حمایت آنها عدم مقاومت است. آیا قلب خود را به احساسات اجاره می دهید احساسات برای جمعیت و جمعیت داغ است ، آنها قوی تر و ضعیف تر می شوند ، مانند اسب هایی که روی چرخ فلک قرار می گیرند ، بی خیال برمی گردند.
سقوط وسعت دنیا در اعماق فرو می رود. همه چیز به خواب می رود و ماه در آسمان است. نور نقره آن به عذاب می رود. یک دست می خواهد ماه را بگیرد و آن را انجام دهد: ماه را خرد کرده است. خون نقره ای که به همان اندازه سیاه است ، از کره ای می آید که زمانی ماه بود. جهان لرزید.
کشتن مرگ زندگی را نفی می کند و همزمان امکان پذیر می شود. عقاب باید روی چه چیزی زندگی کند؟ چه چیزی باید او را در پشت گریه کند؟ او فقط با کشتن حیوانات دیگر می تواند زندگی کند. مثل مرد! وگان ها نیکوکار هستند. اما آنها نیز باید به تماس طبیعت پاسخ دهند. بعلاوه ، گیاهان نیز موجودات زنده هستند. گیاهخواران از نظر ویتامین کمبود دارند. بی گناهی آنها باعث می شود رنگ پریده به نظر برسند ، آنها زیستگشایی هستند. وگان ها خون اخلاق می نوشند. بزرگترین غارتگر انسان است.
بیننده مرده تلویزیون تلویزیون روشن است و یک اسکلت در جلوی آن نشسته است. استخوان های جمجمه خالی او دیگر چیزی از برنامه نمی بیند. شخصی تلویزیون را خاموش می کند: انسان استخوانی حالا می فهمد که چیزی را گم کرده است و عصبانی می شود. فقط در هنگام عقب نشینی ، مرگ متوجه مرگ مرده است.
معنای زندگی هدف از زندگی ، تغذیه زراعت شناس بزرگ است. حداقل این نظر دکتر است. مغز سبک وی معتقد به موارد زیر است: از یک بهشت دور اقتصاددان بزرگ کشاورزی دانه های روح ما را به خاک تحقق می بخشد. در طول تجربه زندگی ، جوانه روح به گوش مولد روح تبدیل می شود. اقتصاددان بزرگ کشاورزی این گوش را بعد از مرگ ما برداشت می کند و آن را مصرف می کند. دکتر. Brainlight برادر دوقلوی دکتر است. مغز سبک هر روز صبح ، دکتر وقتی که او درباره نظریه خام برادرش فکر می کند ، مغز سبوس را پرتاب می کند.
آفتاب خورشید قلب جهان است ، در آن فضای بیشتر از فضا وجود دارد. شکمی بزرگ و درخشان دارد. خورشید دنیا را به دنیا می آورد. خورشید دنیا را می خورد. هر دو به یک اندازه. خورشید همه چیز است. در افراد مسن سفید است ، در جوانان زرد است. خورشید هیچ گونه چین و چروک روی صورت شما ندارد.
هاری یک خون آشام به آینه نگاه می کند: مردی با موهای سیاه و عینک از نقره به بیرون نگاه می کند ؛ چهره ای کم رنگ دارد. خون آشام فکر می کند که او مانند یک فرد عادی در آینه است. ارواح فقط خود را در آینه می شناسد ، اگر مستقیماً به دست و بدن نگاه کند ، کسی را نمی بیند. این طبیعی نیست ، حتی برای خون آشام ها هم نیست. مطمئناً او هاری دارد.
گیاهان گیاهان حیواناتی سبز هستند که نمی توانند راه بروند. برگهای آن سنگهایی از آب است. نور خورشید همه آنها را سبز می کند. سنگ ، آب و خورشید همه به یکباره حیات می بخشند. یک گیاه عمدتاً از رشد تشکیل شده و از رشد آن لذت می برد. رشد هیچ ژنى ندارد ، هر لحظه با آنها آشنا می شود. یک طرح حتی اگر آن را اجرا کنید رشد نمی کند. از طرف دیگر گیاهان با زندگی به طور ناامیدانه رشد می کنند.
سخت است چند جمجمه ضخیم در سختی به سرشان زده است. سختی مقاومت و دوام را ارائه می دهد. یک اسکلت سخت است. معمولاً سخت سخت باقی می ماند. با این حال ، آلت تناسلی مرد در بعضی مواقع سخت است. - چرا؟ - لبه سختی به عنوان یک خط تحمیل در اتاق ایستاده است. لبه ها را نباید نادیده گرفت ؛ شما می توانید سر خود را بر روی آنها ببندید. هنگامی که دو دیوار با هم برخورد می کنند ، برخورد را لبه می نامند. بنابراین یک لبه نتیجه برخورد است. بنابراین برای ضعف قلب نیست. سنگ ها هم سخت هستند یک سنگ یک چیز است ، صورت ندارد ، زیرا یک سنگ مانند سایر سنگ ها به نظر می رسد. از نظر آنها همه چیز برابر است. کابینت ، میز یا مسواک ، همه چیزها فقط هستند. سنگهایی که در همه جا وجود داردآنها واقعیت نامیده می شوند. می توانید جمجمه افراد دیگر را با سنگ خرد کنید. این امر در عصر حجر دارای اهمیت بود. امروزه برخی از سنگ ها می توانند از قبل صحبت کنند ، این سنگ ها "تلفن همراه" خوانده می شوند. اگر بطور صحیح در مورد آن فکر کنم: سنگ های زیبایی نیز وجود دارد ، یعنی سنگ های قیمتی. اژدها آنها را جمع می کند.
جمع آوری جمع آوری شده متراکم است ، گاهی اوقات نیز باریک. آنچه جمع آوری می شود امنیت به عنوان موجودی است. یا این یک بار است. آنچه جمع آوری شده سخت تر از جمع آوری است. اگر جمع آوری دشوارتر از آنچه جمع آوری شده است ، پس فرد در مورد "شکار" صحبت می کند.
آشغال اضافی در آنچه رشد کرده است یکپارچه نیست. اضافی در طول تکثیر آن با مایع آشنا نشد. در حالی که سرریز می تواند غنی باشد ، گاهی اوقات اهدا می کند ، این ماده اضافی نه تنها برای هیچ چیز بی فایده نیست ، بلکه باعث رشد ماده زنده در توسعه بیشتر آن می شود. اضافی فقط زباله است.
سؤال هوگو عجیب و غریب است. سؤال او این است که دزدگیر او را بر روی صفحه نمایش خود آزار می دهد. که هوگو را دیوانه می کند. هوگو برای چندین دهه نقصی در چهره خود داشت. دائماً در مقابل آینه ایستاده بود ، به دزدکی خود نگاه می کرد تا اینکه متخصص پوست وی ، توده را از بین برد. هوگو با صدای عجیب و غریب سروکار دارد. اما فقط با سؤالات شخصی. اگر همه چیز ناقص باشد ، مانند یک پنجره کاملاً خراشیده ، هوگو مهم نیست. هوگو واقعاً عجیب است
سرکوب این فکر خالی باعث می شود که برف پوشیده از برف او تغذیه کند. زن برفی خاکستری نوروز نامیده می شود. او کاملاً بی ضرر است ، وودی آلن است. می توانید در مورد یک بیماری عصبی بخندید ، زیرا عجیب و غریب افراد خنده دار هستند. اما برف قدیمی در واقع چندان بی ضرر نیست. در زن برفی خون جاری نیست ، اما برف دیروز در او کسل کننده است. برف قدیمی به روان درمانی می رود. چنین درمانی نیز نوعی بیماری عصبی است ، همانند برف جدید سفید است.
زوج درمانی سگ و گربه به زوج درمانی می روند. درمانگر یک کفتار است. سگ و گربه می خواهند رابطه خود را نجات دهند. درمان با شکست مواجه می شود. فقط چرا؟ چه چیزی می تواند باشد؟ مطمئناً با درمانگر ، همه آنها خودشان مشکل دارند.
ممنوعیت طنز چلپین برای خندیدن ، به شركت می رود تا شركت كند. او برای بدست آوردن پول مجبور شد بسیاری از افراد را بکشد. درد و رنج این دنیا و زنان قرار نیست با آن کنار بیاید. چپلین از ممنوعیت عمومی طنز در آلمان ، به استثنای مراکز به اصطلاح خنده ، حمایت می کند ، که در آن مردم می توانند با صدای بلند بخندند پس از پرداخت هزینه طنز.
خنده خنده از لبهایش خوشحال است. خنده جدی به یک خنده تبدیل می شود. خنده خنده دار نمی تواند از روی مبل بورژوازی بلند شود. خنده واقعی خنده دار نیست ، فقط خوشحال است. فقط اجبار ترک ترک از درخت رنج است.
کاملاً خنده دار Isolde: Detlef ، با تو هیچ وقت نمی دانید شوخی می کنید یا جدی هستید. Detlef: خیلی ساده است: اگر سرگرم کننده باشم ، پس جدی هستم و اگر جدی هستم ، فقط شوخی است. ایزولد: چگونه می توانم یک چیز جدا از دیگری بگویم؟ Detlef: مورد اول در روزهای مساوی و مورد دوم در روزهای ناهموار است. یا راه دیگری در اطراف بود؟ من کاملاً گیج هستم ایزولد: من با آن مرد دیوانه می شوم!
تغییر آب و هوا اوتو گوز. خانم دکتر Kackebart-Struller: Man Otto! آیا می دانید چه کاری با لایه ازن انجام می دهید؟ با هر گوز بی سر و صدا ، نهال شما حتی بزرگتر می شود ، بلکه سوراخ ازن نیز بیشتر می شود. با هر گوز ، متان وارد جو می شود که زمین را گرم می کند. گوز نکنید! ما باید محیط خود را نجات دهیم! اوتو استرولر: شما درست می گویید ، موزی ، کاملاً درست است. من الان به اتاق زیر شیروانی می روم ، کبوتران را تغذیه کنید.
در جنگل وحشی در جنگل وحشی ، ریشه درختان خاک خود را رها کرده و در سراسر زمین جاری می شود. صلح برنگشته ، اما او به یک ماجراجویی می رود. از کوه می رود ، در دره ها می رود. بعضی اوقات او نیز می پرید.
رول چرخش یا دور زدن حرکت دور مرکز آن است. چرخش چرخ به دام می افتد. خود رول نمی چرخد ، نسبت به مرکز آن بی حرکت می ماند. اگر رول از یک دایره به یک مربع منتقل می شد ، جابجایی آزاد است. دوچرخه فقط متوجه می شود که منظره در حال عبور از آن است ، خود دوچرخه متوقف می شود.
استراحت کنید و ورزش کنید بقیه از هویت آنها لذت می برند. استراحت را می توان فقدان حرکت اجباری خارجی تعریف کرد. بنابراین استراحت در دیسکو وجود ندارد. نه در اتوبان. حرکت از درون با استراحت کاملاً امکان پذیر است. وجود استراحت دارد. همچنین آرامش اجباری ذن بودیسم وجود دارد. چنین آرامشی ، مرگ تزکیه شده بر روی زمین است ، و این مبتنی بر سرکوب و نابودی وفاداری است. اما آرامش واقعی در آزادی زندگی می کند.
رام کردن مرغ کوهنورد به یک کاخ سرگرم کننده پرواز می کند که مردم در آن می چرخند. 52 فرد بدون برادر در کاخ زندگی می کنند. هیچ کس و همه در همان زمان پادشاه و احمق نیستند. مردم در کاخ همه ی هرمافرودیت هستند. اگر احساس می کنید می توانید با خودتان این کار را انجام دهید. اما آنها بیشتر به طراحی دنیای بازی علاقه دارند: آنها خنجر می کشند. شرط بندی قمار جدی است. شما در اینجا با جوجو ، پادشاهان مشغول همکاری هستید. به عنوان احمق ، پادشاهان تاج های خود را در تالار بزرگ زیر چشمه می گذارند. تاج ها به عنوان لانه برای مرغ های زردچوبه خدمت می کنند. کینگ کریمسون مزخرفات جدی می نویسد. شما نمی توانید با مردی مثل همین صحبت کنید.
کار عرق کار در سرزمین هیچ کس ، که خسته کننده است ، زیرا به جای ستون فقرات ، کار دارای یک سینه قدردانی است ، که با غرور آراسته است. تحقق آنها در سکته قلبی کار می کند. کسانی که کار می کنند می توانند به سرعت اجساد خود را در زیرزمین فراموش کنند. اشتیاق زیادی برای نجات دارد ، اما هرگز این موضوع را نمی پذیرد. کار کور است ، متوجه نمی شود که کار می کند ، فقط می داند. مسیح به عنوان رستگار مدت زیادی از بین رفته است. انسان خود را از طریق کار باز می یابد: در روان درمانی شما خودتان کار می کنید. حرکت واقعی درون است. اسب به خودی خود حرکت می کند ، اما یک اتومبیل توسط اسب بخار موتور خود هدایت می شود. جنبش تمایل دارد به شیوه مار ، یعنی در امواج حرکت کند. پیاده روی ، شنا ، پرواز یا رانندگی ، اینها همه حرکات است. امروزه یکی به طور عمده در اطراف حرکت می کند. همچنین می توان آنجا حرکت کرد. اما دیگر کسی نمی تواند آن را بگیرد. شما در سایت می مانید
باد باد صورت فرگ را نوازش می کند. زمان تمام می شود آب در سوراخ ناپدید می شود. همه چیز فرار می کند ، فرار می کند. ادرار جاری می شود ، اشک جاری می شود. هیچ کس با Frigg نیست ، فقط باد. پاهای شما توسط کفش های ضخیم پوشیده شده است. اگر پاهای لخت راه برود چطور؟ سپس باد او را بالا می برد و فرگ آزاد می شود. کفشهای سنگین او بار گذشته او است. بادی به نام Wahuna در میان موهایش می وزد. اسلیپنیر ، یک اسب هشت پا ، در فرگگا می گذرد. فریگا مجذوب است ، می توان او را روی اسب خدای باد قرار داد و بسیار محکم ، پابرهن و بدون آن حمل کرد.
انجام دادن خالص ترین کار توسط دستگاه انجام می شود. یک ماشین هیچ چیز را احساس نمی کند ، بنابراین از ناامیدی کامل عمل می کند. او تمام حرکات دست را که کارگران کسل کننده در قدیم انجام می دادند ، انجام می دهد. دسته بدون احساس و زندگی ، فقط مکانیک ، حرکت بدون معنی ، فقط هدف. چقدر خوب است وقتی یک دستگاه احمق برای ما کار می کند. اما سازندگان دستگاه ها زمانی خود را احمقانه کاشته اند. این ماشین ها با حماقت آنها ، ما را از بیرون مستبد خواهند کرد. هوش مصنوعی متفاوت است ، اما احمق باقی می ماند. ما خودمان فقط در ماشین بزرگ جهان سرکشی هستیم.
ویژگی مالک دست خود را صدا می کند. اتم های موجود در دست او متعلق به مالک نیست. اتمهای دست او فقط برای شکل دادن به نفس او به صورت قرضی مناسب است. بعد از فوت صاحب ، اتمهای قبلی دست وی برای ظاهری متفاوت مناسب است. صاحب خانه در دست خود احساس می کند ، ریشه در دست دارد. آن ریشه هویت اوست. این خود دست نیست.
سیب دیوانه پوست و پالپ در سیب با هم زندگی می کنند. آیا هر دو متاهل هستند؟ خیلی بیشتر در کنار سیب زندگی می کنیم: کروی ، سبز ، میوه ای ، آویزان بر روی درخت. سیب فکر می کند: "من خصوصیاتی دارم ، اما من خصوصیات من نیستم. اگر به خودم نگاه كنم ، فقط خواص پیدا می كنم ، اما وجود ندارد. "" سیب از این دانش خود عصبانی می شود: "همه فریب! من حتی موجود نیستم! '' هر ویژگی سیب اکنون به روش خودش ادامه می یابد. کروی به سمت شمال می رود ، سبز به سمت جنوب می رود. میوه ای به سمت غرب و آویزان کردن سیب به سمت شرق. این دیگر سیب نیست ، هرگز وجود نداشت. سیب از هویت جعلی خود طلاق گرفته است.او فقط از طرف "متعلق به من" دور هم جمع شد. طراوت سیب کجاست؟ او در میخانه می نشیند و به خودش اجازه می دهد تا وارد شود!
شعر شعر یعنی متراکم کردن معنی در کنسانتره آن. با این وجود ، گاهی شعر نویسندگان چنان مهر و موم شده است که خواننده دیگر نمی تواند جعبه معنا را باز کند. فقط نویسنده هنگام نوشتن مطالب شعر را درک می کند. و حتی برای نویسنده ، صبح روز بعد قوطی او خیلی تنگ است.
شفاف شفاف در اطراف آشکارا پرواز می کند بدون اینکه بخواهد مخفی شود. سوراخ ها عمدتاً شفاف هستند. اگرچه مطمئناً شفاف می تواند وزن داشته باشد ، اما دیدن آن آسان نیست. شفاف وقتی شكسته می شود.
گرفتن صید با موفقیت به طعمه خود در تلفن همراه می رسد. بنابراین ، عمدتا ماهی ها در اسارت ویژه قرار می گیرند. آنها لغزنده هستند و در آب در حال حرکت زندگی می کنند ، اما هنوز هم می توان آنها را گرفت.
زندان اگر گرفتار نشوید ، جرم فقط ارزش آن را دارد. یک میمون حتی اگر کار اشتباهی نکرده است به باغ وحش می آید. یک باغ وحش یک زندان مناسب برای حیوانات است. برخی از حیوانات وحشی در سیرک زندانی می شوند. کودکان در زندان آموزش والدین خود می نشینند. همسران در زندان وابستگی مالی به همسران خود دارند.
فوق سری راز نباید دید دیگران را ببیند. آن را به تنهایی (یا با توطئه گران) در پناهگاه خود می نشیند و احتمالاً موارد زیر را نیز در آنجا انجام می دهد: جشن می گیرد ، جشن می گیرد ، خوشحال می شود ، چیزهای کج می شود ، مشتعل می شود ، دیگران را مشتعل می کند ، به شما می خندد ، می ترسید ، از خود محافظت می کند ، امتناع می کند ، یا فرزند دارد. راز: ما نمی دانیم چه کاری انجام می دهد. این یک راز باقی می ماند.
برای پرواز پرواز بدون پاهای در دریای پهناور. در پرواز ، بالا و پایین در مقابل یکدیگر بازی می شوند. پرنده ای بدون نقض جهان قدرت دارد. این نبوغ است. بالشتکهای آنها مسحور هستند. بال پرندگان به طرز جسورانه ای دراز می شود. آنها آنجا در خانه هستند. بالها بازوهای پرواز هستند ، از قدرت ساخته شده اند. پرنده ای می تواند آزادانه پرواز کند بدون اینکه با گربه ای در ماما برخورد کند. با این حال ، یک کارمند به سرعت با رئیس خود یا با جدیت زندگی برخورد می کند.
سبک نور به راحتی از روی آجیل های پازل پرواز می کند ، آن را به راحتی از معابد سنگین عبور می دهد. تمایل به نور در بالای آن یافت می شود. چوب روی آب شناور است زیرا از آب سبک تر است. بالون هوای گرم در آسمان آبی از زمین دور می شود. چیز آسان به سرعت بی پروا می شود. چنین چیز احمقانه به راحتی اتفاق می افتد.
دانه برف یک برف با دقت می افتد. او ساکت است پوسته از جهان دیگری می آید. این ساختار را به این جهان می دهد ، وگرنه همه میدان های مغناطیسی از بین می روند. در قطب های شمالی و جنوبی ، میدان مغناطیسی در برف فرو می رود. از قطبهای زمین ، برف تغییرات پنهانی در جهان را سامان می دهد. جذابیت آن در ساکنان زمین نفوذ می کند و آنها را به شهروندان سنگین می رساند.
حفاظت چنین محافظتی چیز خوبی است. حفاظت اولین چیزی است که شما نیاز دارید: محافظت از قانون اساسی ، محافظت از سالن ، محصولات محافظت از گیاهان ، محافظت از داده ها و محافظت از افکار. شما تا به حال از بازدید از محافظت از ذهن ها بازدید نکرده اید؟ در حال آمدن است ، فقط صبر کنید و ببینید.
روده ها هضم را جوید و جوید و جوید. هضم جویدن نرم و ظریف تر است تا زمانی که غذا آنقدر خوب باشد که بتواند در گوشت خود شما ادغام شود. با این حال ، مواد غذایی همیشه کمی سمی مانده اند. زمین مسموم است. این خانه ما نیست. حیوانات می توانند بهتر از انسان هضم شوند ، آنها نزدیک به زمین زندگی می کنند.
زمین چیزی که ما روی آن ایستاده ایم ، زمین نامیده می شود. گاهی به آن خاک نیز گفته می شود. ایستاده و زمین محکم است. زمین همچنین می تواند به معنی هوموس یا سنگ باشد. آنچه که به ویژه در مورد زمین قابل توجه است ماده است ، متراکم و سنگین است. زمین صلح آمیز است ، زمین احمق است. مادر بزرگ بزرگ چهره ندارد. آیا او گرمی دارد؟ ریشه ها به زمین می رسند ، زمین را نیز درک می کنند. ریشه ها با بقیه زمین یکی هستند.
زنبورها زنبورها در قسمت ضخیم ماده ، از درون زندگی می کنند. زنبور عسل به آنجا می رود که سرد است. به عنوان یک برف برف به زمین می افتد. زنبورها به عنوان تکه های سرد ، درونی خود را منتشر کرده اند. تا زمانی که برف یخ زده باشد ، زمان درخت صنوبر است. اگر پوسته پوسته شدن ، تنهایی برهنه است. در دوغابیدن شهد ، زنبورها همه نقاط جهان را به هم وصل می كنند و وزن خود را افزایش می دهند ، آنها گرانش می جویند. شهد کتابی بود که خوانده نشده بود. حتی از نویسنده آن هم نیست.
وزن معمولاً به مقدار زیادی عالی است. اما در سرب ، گرانش اندک است. جاذبه تقویت می شود. این اثر فقط از طریق جرم و نه از طریق رنگ آن تأثیر دارد ، زیرا سنگینی آن خیلی تیره است تا رنگی شود. دشواری نمی فهمد خنده دار چیست. خنده دار و سنگین فقط در قند می خوابید. آیا گرانش از بالا یا پایین می آید؟ هنگامی که گرما جامد می شود ، گرانش می شود. در مورد سنگی که قابل چرخش نیست چطور؟ خیلی سنگین است یا خیلی محکم؟ او خیلی بی رحمانه است! سنگین تر از وحشیانه است. آیا آسان آسان است؟ مثل این است!
باد باد بر فراز درختان و خانه ها پراکنده می شود. قدرت باد قابل مشاهده نیست ، فقط اثرات آن دیده می شود. باد موجود موجود را می بلعد. یک قاصدک در باد می وزد ، خاکستر را نیز می بیند. باد بسیار زودگذر است. اما همیشه می وزد.
ترک هایی در مغز خاصیت منحصر به فرد است او چیز اوست. کمیت نسبی است ؛ همیشه با مقایسه اندازه گیری می شود. لوط صاحب ندارد. ایزولد شکم بزرگی دارد ، اما چربی متعلق به او نیست. همه چیز اضافی فراوان است. فرقی نمی کند چه تعداد ترک مغزی انیشتین داشته باشد. این خاصیت مغز است که آن را به خود اختصاص می دهد ، نه تعداد ترک های آن. شما نمی توانید سیب و گلابی را فقط وزن آنها مقایسه کنید.
شن شاخه های سنگ ها شن نامیده می شوند. پاشش های ماسه ای آنقدر کوچک هستند که مجدداً واحدی به عنوان جامعه ایزوله شده تشکیل می دهند. سپس ماسه به طور کلی احساس می شود. همه چیز زوزه می زند ، اما شن نمی تواند گریه کند زیرا خیلی خشک است. سنگها نه خون دارند و نه آب و حتی ماسه ندارند. اشک غول های غمگین آب نمکی را به عنوان دریا هدیه می کند. به همین دلیل است که شن و ماسه اغلب به عنوان ساحل در دریا وجود دارد.
مردم مردم فقط در جمع وجود دارند. یک نفر نمی تواند تنها باشد. انسان به عنوان حیوان گله "مردم" می شود. جمعی از مردم تشکیل شده است. خون مردم خون خویشاوندان آنها است. از طرفی شخص جریان خون خود را دارد. در مورد یهودیان باستان ، خون ابراهیم به پاهای اواخر او جاری می شود. مردم و مردمان باستان ، هویت خود را در گروه دارند نه خودشان.
بابل بابل کودک نبود: برای بزرگترینها خیلی بزرگ بود. آسمان خراش هایی نیز در نیویورک وجود دارد. اما اینها باید توسط تروریست ها نابود شوند زیرا آنها می خواهند خدا را خراش دهند. آنها در مورد گوساله طلایی ، رشد اقتصادی و جراح زیبایی آرایش می کنند. چه موقع غضب خداوند بالاخره فرا خواهد رسید و انسانهای گناهکار را درون سطل آشغال جارو می کند؟
کوچکترین ذرات فرد شب شب دسترسی غیر مجاز به شتاب دهنده ذرات بزرگ در نزدیکی ژنو را بدست آورد و اکنون در حال چرخیدن به دور حلقه است: او ذرات سبزی سبکی می بیند که از پشت سر او پرواز می کند. فرد: سلام ذرات ، شما هم می توانید صحبت کنید؟ ذره سبز: من سردرد دارم ، این بد است زیرا من فقط از یک سر تشکیل شده ام. از آنجا که فیزیکدانان مرا کشف کردند ، دیگر نمی توانم جهان را به درستی بپوشم. حتی سیاست خارج از کنترل است. یک ذره قرمز به گذشته پرواز می کند: زبان فرد را می چسباند ، که حتی از خود ذره نیز قرمزتر است. ذره قرمز: من زیر الاغ پول آتش می زنم. معمولاً پول فقط اطلاعات است. آتش من به اطلاعات ارزش می دهد. مثلث پرواز می کند ، چشم بر پیشانی خود دارد. مثلث: من بزرگترین ذره ای هستم که وجود دارد. ذرات کوچک فقط در جهنم فیزیک وجود دارند. کوچک واقعیت ندارد. هرچه این وسعت گسترده تر شود ، واقعی تر می شوند. - فرد تازه شگفت زده شده است. هرج و مرج گیج کننده ای است که افراد خلاق و غیرقابل استفاده از آن برای محافظت از ذهن استفاده نمی کنند. هرج و مرج رنگارنگ است. هرج و مرج آشغال گذشته را از بین می برد. هرج و مرج می رقصد و نمی داند برای چیست.
نوشتن در هنگام نوشتن ، زبان بی صدا با صدا صحبت می کند ، اما در آگاهی روشن. کاتبان مجسمه های یقین هستند. نوشتن همیشه چیزی نوشته شده است ، حتی هنگام نوشتن. آنچه نوشته شده نهایی است و طولانی تر از شراب خوب است. کلمه در تمام مدت زمان می نویسد.
رقصیدن رقص جسورانه است. هرکسی که رقص کند مجنون است. اما اگر فردی بی پروا باشید ، رقصیدن نیز می تواند جالب باشد. متفکران نباید رقصیدن. رقص وضوح ذهنی آنها را خراب می کند. ناامید از کمبود غذای عشق ، جنون به عنوان یک ببر نظم فاسد شر را می خورد: ماسک های شیرین باعث ایجاد ماسک می شوند!
اروین قطرات اشک از آسمان می افتد. آنها روی زمین جمع می شوند تا یک رودخانه را تشکیل دهند که در رودخانه متورم می شود. اروین در جریان یک قایق رانی از طریق جریان اشک نشسته است. رودخانه به سمت بالا می رود. آتش سوزی به افتخار Wotan در ساحل سمت راست رودخانه می سوزد. در ساحل سمت چپ درختی است که یک پرنده سنگی روی آن نشسته است. اروین به شیب قایق رانی در قایق رانی ادامه می دهد. اکنون باران می بارد. قایق رانی یک آدم برفی را در ساحل بین سوزن های کاج می بیند. چشمان آدم برفی زنده است ، آنها چشم یک خرس عروسکی قدرتمند هستند. اروین همچنان بر بالین رودخانه ادامه می دهد. در سمت چپ ، کسی در حال بازی چنگ زدن است. خدا نزدیک است.
آتشفشان یک زن سیاه و سفید با شکاف رنگارنگ در حال نوشیدن با خنک است. آنها به دور ستاره ها ، زیر ستاره ها ، بین ستاره ها پرواز می کنند. زندگی تایتانیک در غرق شدنش ظهور می کند. یک قایق کاغذی تاشو گاه به گاه در آب شناور می شود ، با دقت به سمت چشمه آب باتلاق می چرخید: انفجار! خاکستر از بالا سقوط می کند. سرانجام Eyjafjallajökull پشت سر گذاشت.
مناسب متناسب بودن ، خود را در تقابل با عشق پیدا می کند. به عنوان چیزی که مربوط است ، اتصالات یکی و دیگری را از طریق سرویس مشابه تکمیل می کند. همه چیز در یک ساختار متناسب است. آبجو ، سیگار و زیرانداز روی میز آشپزخانه آقای آلکی است. این منطقی است ، متناسب است. میز آشپزخانه آقای آلکی یک سازه است. در اینترنت ، هینز و کونز در فهرست بزرگ جهان قرار دارند. هینز و كونز فقط از طریق وجودشان به هم پیوند می خورند. اینترنت پارچه ای نیست ، مزخرف است.
چیز یک چیز در وجودش خاکستری است. این چیزی نیست. چیزها غیر شخصی هستند. دستگاه جهانی چهره ها روی زمین حاکم است: اینترنت اشیا. همه چیز برای تشکیل چیزهای جهان جمع شده است. شیطان مدت ها است که دنیا را در پنجه های خود قرار داده است. وقتی صحبت از موجودات زنده می شود ، کسی از چیزهایی صحبت نمی کند زیرا خودشان حرکت می کنند. اما یک چیز جوان به خودی خود می تواند حرکت کند. این یک چیز است
اندازه گرفتن یک معیار می تواند صحیح باشد ، که با عشق با خدایان دوست پخته می شود. به عنوان یک معلم ، یک معیار بیمار محدودیت های قدرت را در مقابل بینی دانش آموز قرار می دهد. برای مردمک اندازه گیری کامل است ، زندگی وی جمع می شود و صنعت می تواند از سد برق تولید کند.
همه چیز همه اینها اضافه کردن بسیاری از موارد به حد کلیت است. آیا الان همه اینها است؟ همه چیز حداقل به خوبی گرد است. همانطور که انتظار می رفت ، همه چیز باید در لبه آن بدرخشد ، اما در آنجا خاکستری باقی می ماند. سپس کشیش صنعتی صحبت می کند: "کل بیش از مجموع اجزای آن است!" کل برهنه از همه چیز باقی مانده است. در این کتاب فقط موارد بیشتری وجود دارد.
هیچ چی هیچ چیز دنیای همه غیر چیزها نیست. یک فنجان صندلی غیر صندلی است. لباس غیر ابری است. اشاره ای به سگ نمی کند: یک سگ فقط یک گربه مانند گنجشک است. همه غیر چیزها در دنیای هیچ چیز جمع می شوند. برخی می گویند بعد از مردن چیزی وجود ندارد. آیا می خواهید در میان تمام هیچ چیز زندگی کنید؟ در فضای ذخیره سازی هیچ چیز بسیار محکم خواهد بود.
لذت بردن لذت بردن بیش از آنچه لازم است نیاز دارد. بنابراین لذت بردن مربوط به خوشبختی است. اما در حالی که خوشبختی هدیه زندگی است ، لذت بردن به طور دلخواه از آن لذت می برد. لذت می ماند و می ماند. لذت چرب از لذت خود لذت می برد. لذت لذت است که غلبه کرده است. لذت فکر نمی کند ، لذت برای آن خیلی کند است. وقتی روده بیشتر از حد لازم هضم می کند ، خوشحال می شود. محتوا شیرین کننده است ، اما شکر خوشبختی است.
|